سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درس و فراگیری دانش، مایه باروریشناخت است . [امام صادق علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :5
بازدید دیروز :7
کل بازدید :23989
تعداد کل یاداشته ها : 30
103/2/30
3:13 ص

96243508424092573755.jpg

 

این نوشته را طی چند روز گذشته در تعداد زیادی از وبلاگ ها و سایت های جماعت موسوم به سبز دیدم. با جدیت معتقدم که رواج چنین یاوه هایی در میان مخالفین نظام اسلامی موجب قوت قلب و دلگرمی است. اول شما هم نگاهی به این جملات داشته باشید تا منظورم را به تفصیل بیان کنم:

 

در شیراز موتور سواران بسیجی دختران را از روسری و موهایشان می گرفتند و به زور سوار بر ترک موتورها کرده و از دسترس سایر تظاهرکنندگان یا خانواده دور می کردند. در تهران و برخی شهرهای دیگر مثل شیراز و اصفهان و مشهد، نیروهای سرکوب برای دریافت بیشترین "دستمزد"ی که گفته می شود برای دستگیری هر "اغتشاشگر" به بسیجیان و مأموران سرکوبگر داده می شود، بیشترین "شکار انسانی" خود را روی دختران و زنان متمرکز کرده و بدلیل کثرت شمار آنها، تعداد بسیاری از زنان و دختران به زندانهای خارج از تهران منتقل شده اند. بر اساس اخبار برای حضور نیروهای بسیج در "صحنه انقلاب!" در ?? آبان از ??? تا ??? هزار تومان دستمزد داده شده و برای دستگیری هر یک از اغتشاشگران، تا سیصد هزار تومان پاداش به آنها داده شده است. همین امر "شکار انسانی" دختران جوان را برای بسیجیان "سودآور" کرده بود و باعث دستگیری های گسترده دختران و زنان و حتی نگهداری شماری از آنها در پارکینگ منازل بسیجیان و پاسداران شده است.

واما بعد:

 

با ظهور پدیده ای به نام «جنبش سبز» در عرصه سیاسی کشور ، در ابتدا اینجانب به یقین رسیدم که سرانجام پس از سی سال ، انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن ، به یک اپوزیسیون[منظور همان ضد انقلاب است] قابل اعتنا که هم سرش به تنش بیرزد و هم در شان این نظام سی ساله باشد دست پیدا کرده است. شخصا اعتقاد دارم که اپوزیسیون سنتی نظام جمهوری اسلامی[شامل سلطنت طلبان، گروهک های چپ گرا و منافقین و جریانات لیبرال-ملی گرا] موجودی عقب مانده است که در همان سال 59 دچار «سندرم توقف رشد» شد و امروز که جمهوری اسلامی به جوانی رسیده و سی ساله است ، جریان مخالفان سنتی آن در قامت کودکی یک ساله که هنوز باید پوشک ببندد و شیرخشک بخورد باقی مانده است. همیشه معتقد بودم که این اپوزیسیون در شان نظام جمهوری اسلامی نیست. اپوزیسیونی که مخالفان آن هنوز از ادبیات «یاوه بافی» استفاده می کند و معتقدین به نظام جمهوری اسلامی را مشتی قاتل می دانند که زنان باردار را شکم می درند و کودکان شش ماهه را به سیخ می کشند و مردم را با وعده چلوکباب مجانی به نماز جمعه می برند و به هر رزمنده و پاسداری یک یخچل فریزر و تلویزیون رنگی می دهد یا از ترس نگرفتن کوپن ارزاق عمومی پای صندوق رای می روند یا به هرکدامشان یک عدد کلید بهشت می دهند و...

امروز هم که به سایت ها و رسانه های این جماعات رجوع کنید انبوهی از این خزعبلات را می بینید که به هیچ کاری نمی آید جز سرگرم کردن مشتی عقده ای که یا در لس آنجلس به حسرت «متل قو» و «خزرشهر» آواز «می خوام برم به تهرون» سر می دهند یا در ایران وقت و پول مفتشان را به تلفن زدن به شبکه های لس آنجلسی و فحش دادن به ریشو ها و التماس به رییس جمهور آمریکا برای حمله کردن به ایران می گذرانند. این جماعت فی نفسه هیچ خطری ندارند و اگر خانم و نجسی و منقل و پارتی و گعده های مختلطشان به راه باشد مزاحمتی ایجاد نمی کنند.پر ادعا ترین دار و دسته اینان «سازمان منافقین» است که اتفاقا در به کارگیری تاکتیک نخ نمای «یاوه بافی» مهارت خاصی دارد و امروز حتی یک نفر در سراسر دنیا پیدا نمی شود که برای این نگون بخت ها تره خرد کند.   به جرات و البته با کمال شرمندگی می توان ادعا کرد که هیچ نظام سیاسی ای در دنیا دارای چنین اپوزیسیون کم مایه و مبتذلی نیست.امروز در میان مدعیان سرکردگی جریان اپوزیسیون خارج نشین حتی یک چهره ی واجد «مشروعیت داخلی »دیده نمی شود. مشتی سیاستمدار ور شکسته ،چند گروهک ریز و درشت نظامی-سیاسی که همگی داغ خیانت و همکاری با دشمن را بر پیشانی دارند، گروهی روزنامه نگار سرخورده و قهرکرده ، خوانندگان و بازیگران بدنام و شهره به هرزگی (حتی در میان هوادارانشان) و پدیده های عجیب الخلقه و ترحم برانگیزی مانند فرشادامیرابراهیمی، مخملباف و باطبی تمام سرمایه اوپوزیسیون جمهوری اسلامی پس از سی سال تقلایی است که بیشتر به جان کندن شباهت دارد.  طبیعی است که یک چنین مخالفانی در شان و قد و قواره نظام جمهوری اسلامی نیستند و اصولا مایه افت مرتبت و کلاس هم به شمار می روند. این جماعت هیچ شناختی از مسایل جاری در ایران و مناسبات رایج در این کشور ندارند و گویی در کره ای دیگر بسر میبرند .                                                                     

به دنبال انتخابات دهم ریاست جمهوری و همزمان با سی سالگی انقلاب اسلامی، جریان موسوم به اصلاح طلب رسما از «فاز منتقد» به «فاز مخالفت بنیادی با اصل نظام» وارد شد و توانست رقبای سیاسی خود نگران کند. بیشترین مایه نگرانی از «اپوزیسیون جدید» به حضور چهره های شاخص برآمده از انقلاب و حتی تعداد قابل توجهی از مردمی که ظاهری منتسب به نظام داشتند[زنان چادری و مردان با محاسن] بر می گشت. بنا بر ادعای رهبران این به اصطلاح جنبش سبز ، بدنه جریان مذکور از فرزندان همین انقلاب بوده و نقاط قوت و ضعف آن را به خوبی می شناسند. بااین حساب انتظار می رفت که  فعالین این «اپوزیسون جدید» گرفتار«تبلیغاتی بند تنبانی» و «شایعات پای منقلی» نشوند.                               اما نگاهی کوتاه به آن چه در رسانه های مدافع «اپوزیسیون سبز » ، خصوصا پس از روز 13 آبان (که شکست سختی برای این جریان به شمار میرود) به خوبی نشان می دهد که ظاهرا پدیده ای که به نام «سندرم توقف رشد» می شناختیم واگیر داشته و به «اپوزیسیون سبز » هم سرایت کرده است. نمونه از این دست «شایعات پای منقلی»را در ابتدای همین مطلب آوردم. خالق چنین بافته هایی یا می پندارد که ایران به «شهرک غرب» و «شمال تهران» محدود می شود یا اعتقادی به نفوذ در میان توده های مردم ایران را ندارد. ادعای پول گرفتن بسیجیان برای ضرب و شتم جماعت سبز به قدری با فضای حاکم در ایران سال 1388 بیگانه است که مرده را در گور به خنده می اندازد. خالقان این قبیل دعاوی دقیقا بر همان سبیل سلطنت طلبان و گروهک های بی خبر از جامعه ایرانی قدم برمی دارند.دروغ هایی که با متن زندگی مردم سر وکار دارند خیلی زود سکه دروغپردازان را از اعتبار می اندازد.جریانی که ادعا می کند واجد شرایط یک «جنبش» است باید به زوایای حیات مردم خود معرفت جامعی داشته باشد.بسیج یک تشکل خلق الساعه و بدون ریشه در میان توده مردم ایران نیست که جریانات آن برای مردم بیگانه باشد. چه بسیار طرفداران مهندس موسوی بودند که یا خود در بسیج فعالیت داشتند و یا برخی از خانواده آنان در بسیج شهری و دانشجویی عضویت داشتند. استفاده هوشمندانه اما ابزاری سران به اصطلاح«جنبش سبز» از اعضای خانواده های شهیدانی چون «همت» و «باکری» برای تضعیف رقبای سیاسی در نهایت تنها منجر به تولید چند شعار دم دستی شد که ایجاد یک مرزبندی جدید و مبهم میان «بسیجی واقعی» و «بسیجی غیرواقعی» را دنبال می کرد. این یعنی در نگاهی واقعگرایانه ، حقیقتی تحت عنوان «بسیج» در جامعه ایرانی دارای چنان ثبات و مقبولیتی است که نفی اصل آن غیرممکن می نماید. تلاش برای تخریب وجهه بسیج در میان توده مردم تنها زمانی می تواند نتیجه داشته باشد که مضحک و سخیف به نظر نیاید.این ادعا که بسیجیان با گرفتن پول به شکار زنان و دختران سبز می پردازند و آن ها را در پارکینگ خانه هایشان زندانی می کنند،قطعا برای لس آنجلس نشینان قابل قبول است اما در ایران و خصوصا خارج از تهران، مایه خنده مرغ پخته است و البته اوهام شمال تهرانی ها را غلیظ ترمی کند.   بزرگ ترین ویژگی ورود به چنین فضایی برای جماعت سبز ، از خاصیت انداختن آن است. سر دادن شعار « نه غزه، نه لبنان» در روز قدس طلیعه چنین سقوط آزادی بود و ادعای «پول دادن به بسیجیان برای شکار سبزها » را می توان جواز دفن «اپوزیسیون جدید » به شمار آورد.

درست به همین دلایل است که در ابتدای این نوشته عرض کردم مشاهده چنین مطالبی باعث دلگرمی است زیرا نشان می دهد هیچ خطر جدی و نگران کننده ای جمهوری اسلامی را تهدید نمی کند. دشمنان این نظام هنوز در خیالبافی سیر می کنند و هیچ تلاشی برای شناخت حقیقت این نظام از خود نشان نمی دهند و مخالفان جدید هم در همان باتلاقی افتاده اند که سلطنت طلبان و گروهک ها افتادند و به جای رشد و بلوغ سیاسی و اجتماعی ، هنوز در بند پوشک و شیر خشکشان هستند. چنین اپوزیسونی نه تنها آبی را در داخل کشور گرم نمی کند بلکه دشمنان خارجی را هم در ارزیابی صحیح از وقایع ایران ، به اشتباهات هولناک می اندازد ، یعنی همان بلایی که اپوزیسیون سنتی بر سر دشمنان خارجی جمهوری اسلامی آورد( و البته از این بابت شایسته تقدیر هستند).

در آخر هم باید اظهار تاسف کنم که بهترین شانس جمهوری اسلامی برای دستیابی به اپوزیسیون هم شان خود ، از دست رفت و باید در انتظار فرصت های تاریخی دیگر بماند.

نقل قول از سایت کلوب از سید حمیدرضا...مرابه نام کوچکم صدا بزن